ازموج تا اوج

آنچه آمد بر زبانم شعر گونه

ازموج تا اوج

آنچه آمد بر زبانم شعر گونه

پیکار عاشقانه

خورشید که از اوج زوالش آمد

چون هاشمیان فصل خزانی گشتند

چون سینه اش از جور عدو تنگ آمد

رخصت طلبید از امامش به خشوع

گفتا که علمدار، حرم در عطش است

چون مشک نهاد روی دوشش عباس

هم رزم  امامش شد و طوفان واره

صفها بشکست و آب  آمد به رکاب

از آب روان مشک چو جانی بگرفت

می تاخت به سوی حرم عشق عباس

بی دست شد و مشک به دندان بگرفت

سوی حرمش نبود پای رفتن

ای وای از آن لحظه که افتاد ز اسب

ای وای از آن لحظه که جان داد عباس

ماه علوی وقت جدالش آمد

عباس علی غصه به حالش آمد

مردانه پی مهر وصالش آمد

ماتم به دل حسین و آلش آمد

طفلی ز عموی خود سوالش آمد

جانی  به تن رباب و طفلش آمد

غرید که مرگ خصم فالش آمد

نوشیدن بی اذن محالش آمد

امید به چشمان زلالش آمد

عالم به تماشای جلالش آمد

مشکش که دریده شد ملالش آمد

تیری به زیارت جمالش آمد

برخورد زمین و مه مثالش آمد

پشت الف حسین دالش آمد


مهدی قانع پور

1/8/94

 

  • مهدی قانع پور

امام

حسین

خورشید

عباس

علمدار

ماه

ولی

نظرات  (۲)

سلام
خیلی لذت بردم
با قوت و استمداد از حضرت حجت ادامه بدین
یازهرا

پاسخ:
سلام
متشکرم
یاعلی
با سلام و خسته نباشید شعرهاتون عالیند  لذت بردیم در پناه حق موفق باشید و با استمداد از حضرت زهرا ادامه بدید
پاسخ:
سلام
از حسن نظرتون ممنونم
یاعلی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی