ازموج تا اوج

آنچه آمد بر زبانم شعر گونه

ازموج تا اوج

آنچه آمد بر زبانم شعر گونه

۱ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

خنجر در رگهای نور


او که در محض سیاهی، نور بود   

بانگ حق در گوش ظلم و زور بود

او که در عصر جهالت های نو  

خوار در چشمان قومی کور بود

حنجرش را خرج دینش می نمود   

حرف او برّنده و  مأثور بود

استخوان کفر با حرفش شکست   

شاه سلمان پیش او مقهور بود

شاه وهابی هم آوردش  نبود 

او در این میدان فقط مأمور بود

نقشه  از صهیون و اجرا از سعود 

قاضی وهابیان، مزدور بود

مثل یحیی حرف حق میزد نِمر  

همچو یحیی قاتلش مخمور بود

گرچه صوتش را بریدند از گلو 

       خون پاکش جوششی از نور بود


مهدی قانع پور

94/10/25