ازموج تا اوج

آنچه آمد بر زبانم شعر گونه

ازموج تا اوج

آنچه آمد بر زبانم شعر گونه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا» ثبت شده است

جرعه ی وصف



وصف تو را با غزل آمیختن



جرعه  ز دریاست  به جان ریختن

تشنه اگر جرعه ز دریا گرفت

حاصل او نیست  مگر سوختن

فاطمه یعنی همه حب خدا

فاصله با فاء فنا کاستن

فاطمه یعنی هنر  ناب رب

طاء طلب  تا طمع باختن

فاطمه یعنی همه معنای عشق

میم محبت به خدا داشتن

فاطمه انسیه و حوراء جان

هاء همه هستی از او ساختن

دانه ی معنا به جز از نا م او

هیچ شود حاصل آن کاشتن

اجر نبی بود مودت به او

آه چه اجری و چه پرداختن

سینه سپر کرد گل احمدی

تا که ولی شد هدف تاختن

یاس ندارد به خدا تاب نار

این چه گل و آن چه گل آراستن

رسم مودت به گل یاس نیست

بوته ی گل را به در ی دوختن

داغ دلت شد به خدا فاطمه

باب علی را به غضب کوفتن

داغ تو  شد آتش باب علی

کینه    نسوزد به جز از خوشتن


مهدی قانع پور