ازموج تا اوج

آنچه آمد بر زبانم شعر گونه

ازموج تا اوج

آنچه آمد بر زبانم شعر گونه

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

زمزم زمزمه



عالم اگر از حسین گویند کم است

ما را چه نیاز است به دکان طرب

یک دانه ی اشک است اگر سِّر وجود

اشک تو اگر باب بهشت است حسین

چون پا به دلم نهی قیامت سازی

آنجا که حسین بانی سفره شود

شش گوشه و شش محور نور ابدی

اسلام حیاتش از همین آه و دم است

آنجا که بهای همه عالم به غم است

دریا بَر این جود به مقدار نم است

فردوس برین بی تو سرای عدم است

وقتی که قمر بوسه گهش آن قدم است

عالم همه ریزه خوار خوان کرم است

هرچیز که هست و نیست در این حرم است


مهدی قانع پور

24/8/94

نوحه برای مناسبت اربعین

اربعین زهرا حزین است

از نجف تا کربلا باز

پرچم سرخ حسینی

از محرم تا صفر باز

زائر سلطان دین است

مرکز ثقل زمین است

زینت عرش برین است

چله ی اهل یقین است

یا حسین جانم حسین جان

یک نظر با ما گدایان

ما اسیرانیم و دنیا

گشته ما را همچو زندان

عمه زینب مرهمی بر

در مسیر کوفه تا شام

یک سه ساله غرق ماتم

آخرین تصویر ذهنش

داغ زین العابدین است

نیزه ای ، خضرا نگین است

در غل و زنجیر کین است

خون بابا روی زین است

یا حسین جانم حسین جان

یک نظر با ما گدایان

ما اسیرانیم و دنیا

گشته ما را همچو زندان

روضه خوان در جاده ی عشق

خادم این زائران باز

دیده ها بارانیِ اشک

مهدی صاحب زمان باز

مقصد جانانه این است

حضرت روح الامین است

ابر دلهاشان غمین است

با عزاداران قرین است

 

یا حسین جانم حسین جان

یک نظر با ما گدایان

ما اسیرانیم و دنیا

گشته ما را همچو زندان

 

مهدی قانع پور

94/8/21

پیکار عاشقانه

خورشید که از اوج زوالش آمد

چون هاشمیان فصل خزانی گشتند

چون سینه اش از جور عدو تنگ آمد

رخصت طلبید از امامش به خشوع

گفتا که علمدار، حرم در عطش است

چون مشک نهاد روی دوشش عباس

هم رزم  امامش شد و طوفان واره

صفها بشکست و آب  آمد به رکاب

از آب روان مشک چو جانی بگرفت

می تاخت به سوی حرم عشق عباس

بی دست شد و مشک به دندان بگرفت

سوی حرمش نبود پای رفتن

ای وای از آن لحظه که افتاد ز اسب

ای وای از آن لحظه که جان داد عباس

ماه علوی وقت جدالش آمد

عباس علی غصه به حالش آمد

مردانه پی مهر وصالش آمد

ماتم به دل حسین و آلش آمد

طفلی ز عموی خود سوالش آمد

جانی  به تن رباب و طفلش آمد

غرید که مرگ خصم فالش آمد

نوشیدن بی اذن محالش آمد

امید به چشمان زلالش آمد

عالم به تماشای جلالش آمد

مشکش که دریده شد ملالش آمد

تیری به زیارت جمالش آمد

برخورد زمین و مه مثالش آمد

پشت الف حسین دالش آمد


مهدی قانع پور

1/8/94

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین





با سلام


آنچه در این وبلاگ میخوانید تراویده از ذهنیست که مختصری ذوق شعری دارد و کمتر از یک خط دانش شعری

پس خواهشمند است با نظرات ارزشمندتان حقیر را در برطرف کردن ایرادات و کاستی ها مدد نمایید.


(کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است)


یا علی